سلام این مطلب را هم از آقای ابوالحسن حسنی استاد دانشگاه در پاسخ به هجویات سروش در سایتها یا فتم
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب قصد آن نداشتم که به مباحث روز سیاسی بپردازم و بیشتر همّ خود را به اندیشه معطوف کرده بودم. اما نامه ی اخیر سروش به مقام معظم رهبری را که دیدم و دیدم که پرده ی حیا را دریده، برای شادی دیوان رقصیده، ولی حق را رنجانده و دل کافران شاد گردانده، نام سروش بر خود نهاده، ولی فریاد ابلیسیان برآورده؛ گفتم تا وجیزه ای بنگارم تا خدا ما را به گناه وی نگیرد، شاید هم پند ما در وی درگیرد.
آقای سروش،
پیش از همه نکته ای توجه مرا جلب کرد، در نامه ی خود انگیزه ی خود را از نگاشتن نامه حکم خداوند در قرآن خوانده بودید. پس بیایید قرآن را داور نماییم. قرآن کریم میفرماید: «وَ لَنْ تَرْضى عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُم (بقره : 20)». انصاف به خرج دهید یهود و نصارا امروز از که راضیاند؟ از شما یا از ولی امر ما؟
شما دنیای خود و عزت خود را در کجا جستید؟ جز در دامن کفار و در مجامع آنان؟ آیا شما مصداق آن منافقینی نیستید که قرآن کریم دربارهی آنها میفرماید: «الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً (النساء : 139)»؟
آقای سروش،
از نبود آزادی ناله سر داده اید! شگفتا! دیگر چه میخواستید بگویید؟ وجود خدا را مشکوک خواندید، قرآن را سخن پیامبر انگاشتید، امامت را را منکر شدید، دین را تنها یک احساس خواندید، حقانیت اسلام را انکار کردید و … . هر کس به شما نقدی معقول آورد، در همان مطبوعاتی که خود را معتقد به آزادی آنها میدانید، به انواع ناسزاها نواختید، چنان که در همین نامه نیز بوی تعفن ناسزاهای شما هر فطرت سلیمی را میآزارد. باز هم از نبود آزادی مینالید؟ حقا که شرم را خورده و حیا را دریدهاید.
آقای سروش،
میخواهم به شما بگویم دفتر ایام ورق خورده است و بخت از منافقین برگشته است، آبرویشان به یغما رفته است و طشت رسوائیشان از بام تاریخ افتاده است. کشف عورت منافقان و همدمان کافران شده است. خدا هم از شما رو گردان شده و ستاریت خود را باز گرفته است. آن دلیریها که در کنج خلوت و در پرده تزویر میکردید فاش شده و دست کافران از آستین شما عیان گشته. کافران نیز از شما مأیوس شدهاند و برای شما چارهای نمانده که چنین پردهدری نمایید، شاید آنان شما را به دریوزگی خود افتخار دهند!
شما و همکاسهایتان سالها زیر چتر حمایت و اربابی انگلیس و آمریکا چون روبهی مکار در پوستین خلق افتادید و دینشان را به سخره گرفتید، خون در دل و اشک در چشمشان نشاندید. به پناه آنانی رفتید و جایزه از کسانی گرفتید که ابوغریب و گونتانامو بر پاساختند و و لاف زنان به مردم دنیا فروختند که همگان عاشقان آزادی و دموکراسیاند. مردم عراق را ده سال در چنان تنگنایی گذاشتند که یک میلیون کودک عراقی از گرسنگی و کمبود دارو مردند و خم بر ابرو نیاوردند. در زندانها و قتلگاهها از قتل و تجاوز و تعدی و ضرب و شتم و جرح و شکنجه آن کردند که مغولان نکردند، حقوق بشر را زیر پا گذاشتند، و علم جهل و تعصب برافراشتند و طالبان را بر جان مردم انداختند، نادانان را بر کشیدند و دانایان را فروکوفتند، لذت را از جوانان و حرمت را از پیران دریغ داشتند، گویی اربابان شما قسم خورده بودند که از صدام و حجاج و هیتلر و چنگیز چیزی کم نیاورند. شما آزادی را ارج خواهید نهاد؟!
آقای سروش،
در نامه ی خود طنزی تلخ آورده اید: «بارخدایا تو گواه باش، من که عمری درد دین داشته ام و درس دین داده ام». شگفتا! عجبا! واعجبا! شما از دین چه باقی گذاشته اید؟ کدام بدعت در دین نگذاشتید؟ آیا شما نبودید که از سلمان رشدی مرتد حمایت کردید؟ آیا شما نبودید که حقانیت اسلام را منکر شدید و بلکه اساساً مسئله ی حقانیت را حذف کردید؟ آیا شما نبودید که کلام الله بودن قرآن را و حقیقت داشتن وحی را انکار کردید؟ پس خدا را گواه بگیرید که عمری نه درد دین، بلکه از دین درد داشتهاید و درس کفر را در جامهی دین دادهاید. شما دیانت را ارج خواهید نهاد؟!
آقای سروش،
از ندا آقا سلطانی و ترانه موسوی یاد کردهاید. ندا آقا سلطانی با تیر که کشته شد؟ ترانه موسوی کیست؟ کجا زندگی میکرد؟ نام پدرش و مادرش چیست؟ هنوز در گمانید که مردم دروغ شما را باور میکنند؟ هنوز در گمانید که دانشگاههای ما با دین مشکل دارند؟ وه که چه گمانهای باطلی!
آقای سروش،
فرعون ارباب تو است که فریاد انا ربکم الأعلی سر داده و در پی نظام تک قطبی در عالم است. امید است به زودی دست حق از غیب به در آید و شما را با اربابانتان در هم کوبد؛ به امید آن روز.
ابوالحسن حسنی